حضرت جابر بن عبدالله(رض)می فرماید:جنازه پدرم را به نزدرسول الله(ص)آوردند.مثله شده بود.درمقابل رسول الله گذاشته شد.رفتم تاچهره اش را ببینم امامردم مرا بازداشتندصدای فریادی شنیده شد.گفته شد دختر عمرو یا خواهر عمرو است.فرمود:چرا گریه می کنندـ یا گریه نکن ـ فرشتگان با بالهایشان بر وی سایه انداخته اند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رواه البخاری،فی الجهاد،باب ظل الملائکةعلی الشهید:3/208.ومسلم،فی فضائل الصحابة،باب من فضائل عبدالله بن عمروبن حرام، ولدجابر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر