سوال ( استفتاء ) : لطف فرموده شرايط جهاد و مجاهد ، زمان و مکان جهاد ، اقسام جهاد و همچنان حکم انتحار را در اسلام شرح دهيد. و هم اگر لطف مزيد فرموده توضيح دهيد که آيا در شرايط فعلي در عراق و افغانستان جهاد فرض است يا خير ؟؟؟
الحمدلله،مشروعيت جهاد با کتاب و سنت اثبات شده است:قال الله تعالى : (وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ) البقرة /190 .يعني: و در راه خدا با كسانى كه با شما مىجنگند بجنگيد ولى از اندازه درنگذريد زيرا خداوند تجاوزكاران را دوست نمىدارد.قال الله تعالى : (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنْ انتَهَوْا فَلا عُدْوَانَ إِلا عَلَى الظَّالِمِينَ(البقرة /193.يعني: با آنان بجنگيد تا ديگر فتنهاى نباشد و دين مخصوص خدا شود پس اگر دست برداشتند تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست.وقال : ( وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنْ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ) الأنفال /39
.يعني: و با آنان بجنگيد تا فتنهاى بر جاى نماند و دين يكسره از آن خدا گردد پس اگر [از كفر] بازايستند قطعا خدا به آنچه انجام مىدهند بيناست.و نيز در حديث صحيح ثابت است که :أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قَالَ: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُوُتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلا بِحَقِّ الإِسْلامِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ». (بخارى:25)يعني: رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: «از جانب خدا به من امر شده است تا زماني كه مردم به يگانگي الله و به حقانيت رسالت محمد صلي الله عليه وسلم شهادت ندهند و نماز را اقامه نكنند و زكات ندهند، با آنان جهاد كنم. ولي هنگامي كه اين كارها را انجام دادند، مال و جان شان در برابر هرگونه تعرضي محفوظ خواهد ماند مگر در حقي كه اسلام تعيين كرده است. و سرانجام كار آنان (در جهان آخرت) با خداست».
جهاد دو حالت دارد1 – فرض كفائى 2- فرض عين
1- فرض كفائى: جهاد زمانى فرض كفائى مى باشد كه خليفه مسلمانان براى حمله بر سرزمين هاى كفار نيرو بفرستد، بجز گروهى كه به جهاد سوق داده مى شوند، چنين جهاد بر سائرين فرض كفائى است.چنين شرايطى در زمان خلافت اسلامي بوده است، و اما امروز كفار و يا مزدوران آنها بر جوامع بشرى حكم روايى دارند و هميشه مسلمانان اند كه از طرف كفار مورد تجاوز قرار ميگيرند در چنين وضعى جهاد فرض عين مى باشد.
2- فرض عين: وقتيكه كفار بر سرزمين مسلمانان حمله كند بر مسلمانان همان سرزمين جهاد فرض عين ميگردد، و مكلف اند كه قبل از هركاري بايد در مقابل كفار بجنگند. (پس جهاد در افغانستان و عراق واجب است)اگر مسلمانان مذكور كافى نبودند بر مسلمانان نزديك شان فرض ميگردد كه از آنها دفاع كنند و اگر آنها نيز كافى نبودند، به ديگر مسلمانان سرايت نموده تا شرق و غرب مى رسد.- هنگامي که کفار در يکي از سرزمينهاي اسلامي داخل شدند:در اين حالت، سلف وخلف، فقهاي مذاهب چهارگانه ومحدّثان ومفسرين درتمام ادوار مختلف اسلامي، اتفاق نظر دارند که، جهاد در اين حالت براهالي شهري که مورد تهاجم واقع شده وآناني که مجاور ونزديک آن قرار دارند، فرض عين است.بگونه اي که فرزند بدون اجازه ي پدر و همسر بدون اجازه ي شوهر وبدهکار بدون اجازه ي طلبکار مي تواند براي جهاد بيرون بروند.اگر تعداد اهالي آن شهر براي مقابله کافي نبودند، يا اينکه ازخود کوتاهي وسستي نشان دادند ونشستند، آنگاه فرض عين به شکل دايره از نزديکترين جا آغاز ودامنه ي آن گسترش مي يابد. به اين ترتيب اگر باز هم نزديکترها براي مقابله کافي نبودند ويا کوتاهي کردند، دا منه ي آن فراگير و شامل همه ي کره ي زمين مي گردد.
در (حاشيه ابن عابدين 3/138) آمده است:اگر دشمن به مرزها وثغور اسلامي حمله کرد، برآناني که به اين سرزمين نزديک اند، جهاد فرض عين است. وآناني که با دشمن فاصله دارند تا هنگامي که نيازي احساس نشده برآنان فرض کفايه است. اما به حضورشان نياز بود، بدين گونه که افراد حاظر درمقابل دشمن تاب مقاومت نياوردند يا اينکه توانايي مقابله را داشتند، اما از خود ضعف وسستي نشان دادند وبه مقاومت و جهاد نپرداختند، آنگاه جهاد برآناني که به اين گروه نزديگترند، مانند نماز وروزه فرض عين مي گردد. ونبايد آن را ترک نمايند.وبه همين ترتيب در صورت نياز به همکاري مسلمانان مجاور آن سرزمين مورد تهاجم، به تدريج بر تمام مسلمانان شرق وغرب فرض مي گردد.
علامه کاساني (رحمه الله) در (بدائع الصنائع7/72) وابن نجيم (رحمه الله) در(البحر الرائق 5/191) و ابن همام (رحمه الله) نيز در(فتح القدير5/191) همين فتوا را داده اند.ابن تيميه (رحمه الله) مي گويد:" اذا دخل العدو بلاد الاسلام فلا ريب أنه يجب دفعه علي الاقرب فالاقرب اذبلاد الاسلام کلها بمنزلة البلدة الواحدة وانه يجب النفير اليه بلا اذن والده ولاغريم ونصوص احمد صريحة بهذا"(فتاوي الکبري4/608).هنگامي که دشمن به سرزمين اسلام تجاوز نمود، بدون شک مقابله با دشمن به ترتيب، بر نزديک ترين آنان واجب است. زيرا سرزمين هاي اسلامي، سرزمين واحدي اند. ودر چنين شرايطي اقدام سريع ورفتن به سوي دشمن واجب است. وفرزند بدون اجازه ي پدر وبدهکار بدون اجازه ي طلبکار بيرون شود ونصوص امام احمد(رحمه الله) به اين مطالب صراحت دارند واين حالت بعنوان(نفير عام) بسيج عمومي براي پيکار دشمن شناخته شده است.اما در خصوص عمليات استشهادي:
اگر عمليات بر ضد دشمن و با نيت خالص براى خداوند باشد آنرا عمليات استشهادى ميگويند يعنى "طلب شهادت" ولى عمليات انتحارى يعنى "خودكشى" كه از دشمنان اسلام اين كلمه صادر شده است تا اينكه مسلمانان را از اين عمل دور كنند و وانمود كنند كه اين نوع عمليات مانند خود كشى است، بله، براى كافران اگر ان كار را انجام دهند خودكشى است اما براى مجاهدين ان شاء الله شهادت است.و در مورد حكم عمليات استشهادى، علماء نظريات مختلفى دارند،
اما آنهايى كه آنرا جائز ميدانند شروط زير را لازم ميدانند:
1- نيت شخص خالص و براى اعلاء كلمة الله باشد.
2- بايد متاكد شود و يا بداند كه حتما ضربه سنگين و خسارت به دشمن وارد ميآيد، پس اين مسئله لازم به هماهنگى است با كسانى كه در اين امور خبير هستند تا اينكه انسانهاى بيگناه كشته نشوند و ضربه بر دشمن حتمى باشد.
3- بايد اين عمليات بر ضد كفارى باشد كه اعلان جنگ كرده اند مانند كفارى كه بزور و با جنگ كشورهاى مسلمان را احتلال كرده اند.در واقع، از آنجاييكه اين نوع عمليات مسئله جديدى در عصر حاضر ميباشد، علماء نظرات مختلفى در اينمورد دارند، بعضى از علماء آنرا عمليات خودكشى مينامند، و برخى ديگر آنرا عمليات استشهادى (شهادت طلبانه) مينامند، و برخى ديگر حكم آنرا مشروط به برخى مسائل ميداند، كه شيخ سلمان عوده اين مسائل را در فتواى خود بشرح زير بيان كرده است:" مسأله اي که به (عمليات استشهادي: يا عمليات شهادت طلبانه) شهرت يافته، جزو مسائل نو و تازه بنيادي است که نمي توان در کتاب هاي فقهاي پيشين به هيچ گونه نص و مطلبي در مورد دست پيداکرد. دليل آن هم اينست که از شيوه هاي جديدي است که بدنبال پيدايش مواد منفجره سربرآورده و استفاده ي از آن به ميان آمد.اين بيشتر جزئي از آنچه " جنگ چريکي" مي خوانند است که گروه هاي فدايي چابک وسريع بدان اقدام مي نمايند. اهميت اينگونه مقاومت در جنگ هاي داخلي آمريکا، جنگ هاي جهاني دوم و ديگر نبردها آشکار شده و به بخشي از ساختار جنگي تبديل گشت که در مؤسسات و دانشگاهها ي نظامي تدريس مي گردد.بويژه مسلمانان در نتيجه ي برخي مسائل به آن روي آوردند، از قبيل:
الف. شدت آمادگي آنان براي قرباني دادن وقربان شدن و عشق بيه شهادت در ايشان. بي ارزشي زندگاني در خواري و خفت در چشم آنان، که مرگ با عزت برايشان از زندگي با خواري پسنديده تر مي باشد.مرا به بخشش خويش با آب حيات سيراب مگردان، بلکه به جامي تلختر از حنظل اما با کرامت سيرابم نما!
ب. فشارهايي که از جانب دشمنان و گستاخي شان، بخاطر عقب ماندگي علمي و مادي و فرهنگي مسلمانان و پيش افتادن دشمنان در اين زمينه، در سرزمين هاي خويش با آن روبرو مي شوند. بعضي سرزمين هاي اسلامي کاملاً جولانگاه استعمارگران و اشغالگران شده اند و اين حالت را در سرزمين مبارک فلسطين، کشمير، چچن و تا مدت ها افغانستان و بسياري از جمهوري هاي اسلامي که تحت سيطره ي شوروي سابق بودند، مشاهده مي شود.
ج. نبودن راه چاره ي ديگر در برابر آن ها. يکي از عوامل نيرودهنده ي انسان آنست که انتخاب ديگري نداشته يا چاره ي اندکي برايش مانده باشد، در اينصورت زندگاني برايش نيکوتر مي گردد زيراکه ديگر چيزي ندارد که از دست بدهد. اين حالت نيرويي تازه به او مي بخشد.به همين سبب سؤالات بسياري در مورد چنين عملياتي که برخي آ نرا، بدليل مجاز شناختن آن، " عمليات استشهادي يا شهادت طلبانه" و برخي ديگر آن را، بدليل عدم جواز آن و يا شايد بخاطر پيروي از رسانه ها " عمليات انتحاري" مي نامند. ليکن مجتهدين در مورد آن اختلاف نظر دارند. با توجه به نظر و ترجيح برخي اقوال بر ديگري برخي آن را مجاز و برخي ممنوع مي دانند.با بازگشت به شرايط مشابه اين مسأله در نصوص شرعي، و وقايع تاريخي مي توان در اين مورد آشنايي بيشتري بدست آورد:
1. در کتاب ابن ابي شيبه از محمد بن اسحاق (که صدوق مدلس مي باشد) از عاصم بن محمد بن قتاده روايت شده که: " معاذ بن عفراء پرسيد: اي پيامبر خدا (صلي الله عليه و سلم)، چگونه خداوند بر بنده اش مي خندد؟ فرمود: (مجاهدي که) بدون کلاهخود در ميان دشمنان احاطه شده و زرهي که بر تن را دارد را نيز برکنده و مبارزه مي نمايد تا کشته مي گردد." ابن حزم آن را (در محلي 284/7)صحيح دانسته است.و طبري آن را در تاريخنامه ي خويش(2/33) به نقل از عوف بن حارث، که همان ابن عفراء مي باشد، بيان داشته است. به همين ترتيب در سيره ي ابن هشام(3/175) آمده است.
2. از ابن حزم در محلي(همان صفحه) از ابواسحاق سبيعي روايت شده که مي گويد: شنيدم که مردي از براء بن عازب سؤال کرد: اگر مردي به دسته اي از لشگريان بتازد، و تعداد آن ها هزار نفر باشد، آيا به نظر تو خودش را به دست خويش به کشتن نداده است؟ براء پاسخ داد: خير، بلکه خود را به کشتن دادن(تهلکه) آن است که انسان مرتکب گناهي شده و دستانش را فروانداخته (نااميد گشته) و بگويد: ديگر دروازه ي توبه بر من بسته است. و گفت: ابو ايوب انصاري و ابو موسي اشعري هيچکدام يورش بردن مرد يکه و تنها بر لشگر انبوه تا کشته شدنش را انکار ننموده اند.
3. داستان ابو ايوب در قسطنطنيه کاملاً معروف و مشهور است. در آن مردي از مسلمانان بر صف لشگريان روم حمله برده و وارد صفوف آنان مي شود، (با ديدن اين صحنه) مردم فرياد زدند: سبحان الله، اين مرد خودش را با دست خود به کشتن مي دهد!؟ ابو ايوب برخاسته و گفت: اي مردم! شما اينچنين اين آيه را تأويل مي کنيد، درحاليکه آن در مورد ما گروه انصار نازل گشت. وقتيکه خداوند اسلام را عزت بخشيده و ياران آن بسيار شدند، ميان ما کاساني با خود، در خفا و بدون اطلاع پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم، گفتند : دارايي هاي ما تباه گشت و ديگر خداوند اسلام را عزت داده و ياران آن را فزوني بخشيد. چنانچه به امورات مالي خويش مي پرداختيم چيزي از آن تباه نمي شد. آنگاه خداوند آيه را بر پيامبر خويش صلى الله عليه وسلم فروفرستاد... تا انتهاي حديث.اين حديث در سنن ترمذي (2898) آمده و بيان شده که حسن صحيح غريب مي باشد. و ابوداود ان را روايت کرده است.(2151).
4. سيره نويسان، از جمله ابن مبارک در کتاب الجهاد خويش(1/134)، داستان براء بن مالک، که خود را در ميان مرتدان بني حنيفه مي افکند را، نقل کرده اند.و در برخي منابع، مانند سير (1/196) ، و ساير کتاب ها آمده که به يارانش دستور داد او را بر روي سپر و بر بالاي نوک نيزه هايشان برگرفته و به داخل باغ بيافکنند. او بر آنان يورش برده و کار را بر آنان سخت کرد تا آنکه دروازه گشوده گشت. آنروز وي هشتاد و اندي زخم برداشته بود. خالد بن وليد شخصاً سرپرستي و مداواي زخم هاي او را برعهده گرفت.همين گونه در ثقات ابن حبان ( 2/175 ) وتاريخ طبري (2/281) وساير جاها آمده است، و نزديك به اين موضوع همان داستان براء در تستر ميباشد.
5. احمد بن اسحاق روايت مي کند که: به براء گفتم: مردي که بر مشرکان مي تازد، آيا جزو آناني است که خويش را به هلاکت مي افکند؟پاسخ داد: خير، چون الله عزوجل پيامبر صلى عليه وسلم را فرستاد و او را فرمان داد که: «فقاتل في سبيل الله لا تكلف إلا نفسك » يعني: {پس در راه خدا پيكار كن جز عهدهدار شخص خود نيستى}. آنچه شما ذکر کرديد(به هلاکت افکندن خويش) در مورد نفقه بود.
6. همچنين در صحيح مسلم رحمه الله و در حديث مشهور و طولاني صهيب سخنان آن پسر، که نمي توانستند او را بکشند، آمده است که به پادشاه مي گويد: تو نخواهي تواتنست مرا بکشي، تا وقتي آنچه فرمان مي دهم نپذيري.پادشاه مي پرسد: آن چيست؟مي گويد: مردم را در دشتي يکجا گردآوري. مرا بر تنه ي درختي به صليب کشي و از ترکش من تيري را برداشته و آن را در چله ي کمان نهاده و آنگاه بگويي به نام پروردگار اين پسر و مرا با تير بزني. هرگاه چنان کني مرا به قتل مي رساني... تا جاييکه در آن پادشاه چنان مي کند که پسر جوان فرمان داده بود و پسر مي ميرد.و مردم مي گويند: به پروردگار آن پسر ايمان آورديم. به پروردگار آن پسر ايمان آورديم. به پروردگار آن پسر ايمان آورديم... تا پايان حديث.اين حديث در مسند (22805) و ديگر جاها ذکر شده است.در اينجا آن پسر، پادشاه را به روشي که بتواند او را به قتل برساند راهنمايي مي کند و پادشاه چنان عمل نموده و در تير خوردن آن جوان اين مصلحت بسيار بزرگ و فراتر بود که تمامي مردم با شنيدن خبر او و بزرگواري که خداوند به او بخشيده بود، به خداوند ايمان آوردند.
7. در حديث ابو سعيد خدري رضي الله عنه است که پيامبر صلى عليه وسلم فرمود: « الذين يلقون في الصف الأول فلا يلفتون وجوهم حتى يقتلوا، أولئك يتلبطون في الغرف العلى من الجنة، ويضحك إليهم ربك، إن ربك إذا ضحك إلى قومٍ فلا حساب عليهم.» يعني: " آناني که تا کشته شدن رويشان را برنمي گردانند، هم آنان در سراي هاي افراشته در بهشت پاي بر زمين مي کوبند و خداوند بديشان مي خندد. و هر آنکس که خداوند بر او بخندد، هيچ حسابرسي در موردش اعمال نمي شود. "روايت ابن ابي شيبه (4/569) و طبراني، و ابو يعلى، وابن مبارك فدر کتاب الجهاد، وابونعيم در کتاب الحلية، وديگران.و به عقيده ي منذري راويان آن مورد اعتماد هستند.
8. ابن ابي شيبه از مدرك بن عوف احمسي روايت نموده که گفته است: ...(تا آنکه) اي اميرالمؤمنين! آن مرد که خويش را بازخريد، که باشد؟ مدرك بن عوف گفت: او، قسم به خدا که، دايي من است اي امير مؤمنان! مردم گمان مي نمودند که وي خويش را به هلاکت مي افکند. حضرت عمر فرمود: آنان دروغ گفته اند. او از آناني است که آخرت خويش را با دنيا خريدند.
9. محمد بن حسن شيباني در کتاب السير (1/163) مي گويد: ولي آنکس که بر دشمن يورش برد و در تلاش براي سرافرازي دين است، در افکندن خويش به شهادتي که بدان زندگاني جاودان را حاصل مي نمايد، چگونه جزو کساني است که خويش را به هلاکت مي افکنند؟ سپس مي گويد: در اينکه فرد به تنهايي بر دشمنان حمله ببرد اشکالي نيست. حتي اگر بپندارد که او را خواهند کشت. درصورتيکه فکر مي کند کاري از او ساخته است و اگر در نتيجه ي آن کشته يا مجروح شده و يا شکست نيز بخورد. چراکه ياران پيامبرخدا صلى الله عليه وسلم نيز در حيات آن حضرت صلى الله عليه وسلم در جنگ احد آنگونه عمل نمودند و آنحضرت صلى الله عليه وسلم آنان را بخاطر آن کار ستودند. از ابوهريره پرسيدند: آيا سعد بن هشام در هنگامه ي رويارويي دو لشگر که حمله برد و مبارزه نمود تا آنکه کشته شد، خويش را به هلاکت افکنده است؟ پاسخ داد: به هيچ وجه! بلکه تأويل اين آيه از کلام خداوند بود که مي فرمايد: (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله) يعني: { و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است.} (بقره:207)با اينحال اگربداند که نمي تواند آسيبي به دشمن وارد آورد، در نتيجه جايز نيست که به آنان حمله کند. چون با حمله بردن او چيزي از سرافرازي دين حاصل نمي گردد و تنها اوست که کشته مي شود. اينجاست که خداوند مي فرمايد: (و لا تقتلوا انفسكم) يعني: { ... و خودتان را مكشيد... }(نساء:29)در صورت نرساندن آسيب به دشمن، در رسيدن به هدف مورد نظر موفقيتي حاصل نگشته و حق ندارد به چنين عملي اقدام نمايد.
10- حافظ ابن حجر در مسأله ي حمله بردن يک نفر بر تعداد زيادي از دشمن بيان مي دارد که جمهور علماء اعلام کرده اند که در صورتيکه اينکار از شدت شجاعت وي سرزده و گمان برده باشد که دشمن را فراري داده و يا آنکه به مسلمانان جرأت مي بخشد و يا هر هدف صحيحي از اين قبيل داشته باشد، عمل او درست است.اما زمانيکه اين عمل او تنها بدليل بي باکي او باشد، ممنوع استو بويژه آنکه در اثر آن مسلمانان دچار ضعف و سستي شوند. ( رجوع کنيد به: سبل السلام 2/473 )
11- در حاشيه ي دسوقي (2/208)آن را به دو شرط مقيد ساخته است:الف. هدفش اعلاء كلمة الله باشد.ب. به تاثير آن در دشمنان باور داشته باشد.
12 - ابن عربي (1/166) به چهار دليل جواز اقدام مرد به تنهايي بر غليه گروهي از کافران را درست دانسته است:نخست: طلب شهادتدوم: رسانيدن آسيب به دشمنسوم: دليري مسلمانان برآنانچهارم: هراساندن دشمن، ببينند که اين اقدام يکي از مسلمانان است و همگي آنان چه مي توانند بکنند؟
13-ابن تيميه در الأنصاف (4/116) آورده است: تاختن به قلب دشمن بخاطر مصلحت مسلمانان جايز است و در غير اينصورت نادرست بوده و به هلاکت افکندن خويش مي باشد.در بيشتر اين نصوص و روايات ديده مي شود که همگي در مورد مرد يا مرداني هستند که از گروه و لشگر مسلمانان به قصد حمله به دشمن تاخته اند.ولي در برخي، مانند داستان جوان مسلمان، آنگونه نبود.
آنچه از مجموع اينها استنباط مي گردد- حال آنکه خداوند عالم است- روا بودن دست زدن به عمليات مورد سؤال درصورت وجود شرايط مفهوم از برآورد گفته هاي علماء مي باشد، که مهم ترين شان اين ها هستند:
الف- براي اعلاء كلمة الله باشد.
ب- بدرستي گمان برده و يا مطمئن باشد که در اين کار به دشمن آسيبي آيد اعم از:
از کشته يا زخمي شدن يا وارد آمدن شکست به آنان و يا دادن جرأت به مسلمانان يا سست نمودن دلهاي آنان با ديدن کار يک فرد از مسلمانان و به هراس افتادن از حمله ي جملگي ايشان.البته دادن چنين اجازه اي را نمي توان به گروه و افراد مردم سپرد، مخصوصاً در اين دوره و زمانه، بلکه بايد توسط افراد خبره و درايت و آگاه به مسائل جنگي و سياسي و از پايبندان به اسلام و حاميان و دوستان آن صادر گردد.
ج- اين عمل عليه کافراني صورت پذيرد که جنگ با مسلمانان را اعلام داشته اند.
کافران چند دسته اند:محاربان، سازشکاران، پناه جويان، اهل ذمه و هم پيمانان. همين که کافر باشند، ريختن خون آنان را بکلي روا نمي سازد، بلکه در حديثي در صحيح بخاري (2930) به نقل از عبدالله بن عمرو از پيامبر صلى الله عليه وسلم آمده است که مي فرمايد: «من قتل معاهداً لم يرح رائحة الجنة، وإن ريحها يوجد من مسيرة أربعين عاما » و نسائي، امام احمد، ابن ماجه و ديگران نيز آن را روايت کرده اند.اصل اجراي صحيح پيمان هاي مسلمانان و خودداري از تدويل و توجيه در آنها مي باشد، درغيراينصورت هرج و مرج و فساد دامنه داري را پديد مي آورد.د- بايد اين عمل را در سرزمين آنان انجام گيرد، يا در سرزميني که آن را تصرف نموده و در آن حکمراني مي کنند و مسلمانان قصد مقاومت و اخراج آنان را داشته باشند. بنابراين اين عمليات مي تواند عليه يهوديان در فلسطين و قواي روس در چچن، با وجود شرايط ذکر شده بعمل درآيد.هـ- اين عمل با اجازه ي پدر و مادر صورت گيرد. وقتي اجازه ي والدين بصورت کلي در جهاد شرط باشد، درنتيجه بطريق اولي در اين مورد اجازه ي آنان شرط مي باشد. چنين برمي آيد که درصورت وجود اجازه ي والدين براي جهاد، همين اجازه کفايت کرده و اجازه ي ويژه اي را طلب نمي کند. و خداوند داناتر است.کسي که با شرايط معتبر شرعي ذکر شده اقدام به اين کار نمايد به اذن خدا و درصورت صحت نيت دروني اش شهيد محسوب مي گردد. بدون شک اعمال با نيات سنجيده مي شوند و براي آن شخص دعا و آمرزش طلبيده مي شود.براي چنين عملياتي برداشت از بيت المال، يا زکات و ... جايز است، چون در راه خدا مي باشد.اما در حد عام (اثخان) چنانکه بيان شد، جاي تامل و تدبر براي افراد خبره و کاردان دارد، تا اگر بطور علمي مشخص شده يا گمان غالب ايجاد شود که اين عمل ميان دشمن کشته و زخمي بجا گذاشته يا ضرر قابل توجهي را متوجه آنان مي نمايد و يا در بين آنان باعث گسترش ترس شده و آنان را به بازگشت به کشورهايشان وادار نمايد. بدون درپي داشتن واکنش هاي شديد و تند و تلافي آن در کشتار بي گناهان يا انهدام و نابود ساختن شهر و روستاها، يا کشيده شدن به جنگي همه گير که مسلمانان ياراي آن را نداشته و براي آن داراي آمادگي لازم را نباشند يا مانند اين ها که لازم است کساني که توانايي درک اين مسائل را داشته و از راي و فهم لازم برخوردارند بايد نظر بدهند.اجتهاد در اين مبحث وارد بوده و محل صحت و خطاي اجتهادات است. اما مسلمانان تا آنجا که بتوانند تقوا و ترس خداوندي را داشته و خداوند داناتر است.
سلمان بن فهد العودة
IslamWay.Com
والله اعلم
وصلي الله وسلم علي محمد و علي آله و اتباعه الي يوم الدين
سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت
IslamPP.Com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر