۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

محکومیت و دیگر هیچ!!!

سنی نیوز: در چهارم اسفند ماه سال گذشته تلویزیون دولتی ایران تصاویری را پخش کرد که در آن ماموران اطلاعاتی را در حال پایین آوردن عبدالمالک ریگی،(رهبر جنبش موسوم به جندالله) از یک هواپیمای کوچک وغیر تجاری ایرانی نشان میداد.
این خبرگذاری ادعا کرد: نیروهای اطلاعاتی ایران، طی یک عملیات پیچیده اطلاعاتی و بدون همکاری جانب دیگری وتنها به کمک امام زمان موفق شدند هواپیمای حامل عبدالمالک را که از دبی عازم قرقیزستان بود در حریم هوایی ایران مجبور به فرود اضطراری نمایند (هرچند هیچگاه تصاویری از این داستان عریض و طویل پخش نشد)،
از طرفی دولت پاکستان از زبان سفیر این کشور در تهران مدعی همکاری با ایران در روند دستگیری عبدالمالک شد و دولت قرقیزستان نیز ادعای ایران مبنی بر دستگیری عبدالمالک در هواپیمای این کشور را تکذیب نمود واصلا منکر دستگیری فردی از مسافران پروازش در ایران شد، در کنار این ادعاهای متناقض، برخی منابع اطلاعاتی نیز خبراز یک معامله سیاسی بین ایران وغرب میدادند.
بهر حال؛ داستان هرچه که بود، عبدالمالک ریگی در اختیار نیروهای ایرانی بود و انتظار می رفت رسیدگی جدی قضایی در مورد اتهاماتش انجام گیرد، دادستان عمومی نیز وعده محاکمه علنی داد (وعده ای که هیچگاه تحقق نیافت).
تلویزیون دولتی ایران نیز در ساعات پربیننده اقدام به پخش اعترافات گزینشی از فرد مذکور می نمود و همزمان برخی جریانات رسمی اقدام به برپایی جشن و پایکوبی در تهران ودیگر شهرها نمودند.
این بزرگ نمایی ها و مانورها هرچند به دلیل سوابق وشهرت فرد مذکور به عنوان بزرگترین تهدید امنیتی ایران بعد از مجاهدین خلق تا حدودی قابل درک بود اما همزمان این نگرانی که ممکن است دولتمردان ایران از این جریان برای فرافکنی مشکلات داخلی ایران وسرکوب نمودن منتقدان و مخالفان خود (به بهانه ارتباط با این گروه) بهره برداری نموده و سعی در انحراف افکار عمومی از مشکل واقعی را داشته باشند قوت گرفت، مخصوصا که در اعترافات ریگی سخن از ارتباط با آمریکا، ناتو، اسراییل وووو بود!!!!! اتهامی که در طول این 30 سال عمر انقلاب رافضی کمتر کسی از منتقدین وفعالان سیاسی اعم از علمای اهل سنت، دگراندیشان و در سالهای اخیر حتی برخی از خودی های نظام به آن متهم نشده و با صراحت در تلویزیون به آن اعتراف نکرده باشند.
بگونه ای که ارتباط دادن هر مشکلی به بیرون از مرزها ونشانه رفتن به سوی استکبار جهانی در هر حادثه بزرگ وکوچک، به یکی از هنجارهای مشخص ایران تبدیل شده است.
در سوم خرداد 89 (ودر حالی که انتظار میرفت ایران برای مدتی از وجود این زندانی که از آن به عنوان شکار بزرگ دستگاه اطلاعاتی خود نام میبرد، استفاده تبلیغاتی نماید) اعلام شد عبدالمالک در زندان اوین تهران به دار آویخته شد!!!!!
گروه جندالله منکر اعدام رهبر خود ومدعی مرگ او بر اثر شکنجه از سوی بازجوها شد (ادعایی که با توجه به افشاء شدن برخی از رسواترین انواع شکنجه وتجاوز در زندانهای ایران همچون کهریزک وغیره..چندان دور از ذهن به نظر نمی رسد) واینگونه بود که مرگ این زندانی مخالف ایران به همان سرنوشت ابهام آلود دستگیری اش دچار گشت.
به دنبال اعلام خبر اعدام عبدالمالک، نیروهای امنیتی با همان بزرگ نمایی ومانوری که به هنگام دستگیری اش داشتند، از نابودی این گروه و برگشتن تعداد کثیری از هواداران جنبش واظهار ندامت وطلب عفو آنها سخن می گفتند وسعی داشتند وانمود کنند نیروهای اطلاعاتی شان پس از اطمینان از نابودی این جنبش اقدام به اعدام رهبر آن نموده اند.
اما برای اثبات نادرستی این ادعا مدت زمان زیادی لازم نبود زیرا تنها به فاصله چند روز از اعلام خبر اعدام رهبر گروه جندالله، دو انفجار (انتحاری) در مرکز شهر زاهدان ودر مقابل مسجد شیعه های این شهر دها نفر کشته و زخمی بر جای گذاشت!! وگروه جندالله مسؤولیت آنرا نیز به عهده گرفت.
خبر این انفجار بار دیگر نام این استان را در صدر اخبار جهان قرار داد، شهر زاهدان پس از این حادثه طبق روال سالهای گذشته شاهد برخی هرج ومرج های سازماندهی شده همچون حمله به مراکز کسب وکار مردم،غارت اموال شهروندان ودستگیری ها وایجاد رعب وحشت .. بود.
نکته قابل توجه دیگر در مورد این انفجارها توجه بیش از حد قدرتهای خارجی به آن بود، از کشورهای منطقه گرفته تا قدرتهای بزرگ جهانی وحتی شورای امنیت، همه با محکوم نمودن این اقدام واکنش خویش را نشان دادند.
و عجیب اینکه تنها به محکوم نمودن اکتفا ننموده وسعی کردند آنرا در غالب درگیری های مذهبی اهل سنت وشیعه تحلیل نموده وشبیه حوادثی که در کشورهای همجوار اتفاق می افتد قلمداد کنند وبه راحتی از کنار علامت سوال بزرگ علل واقعی چنین حوادثی در ایران گذشتند!!!.
البته نگارنده به هیچ وجه مخالف محکوم نمودن یک عمل قبیح نبوده و این حق را برای هر طرفی محفوظ میداند که طبق مصالح خویش به چنین رویدادی واکنش نشان دهد اما در حالی که طبق آمار رسمی در 5 سال گذشته بطور متوسط هر هفته یک انفجار در پاکستان اتفاق افتاده و تقریبا دو برابر این میزان در افغانستان و عراق نیز به وقوع پیوسته است و اهداف این بمب گذاری ها هرچند نیروهای امریکایی عنوان می شود اما قربانیان آن غیر نظامیان وشهروندان عادی این کشورها نيز هستند، به نظر می رسد با وجود همه اینها اهمیتی که به انفجار زاهدان داده شده آنهم با دادن رنگ و بوی مذهبی به آن تا حدود زیادی غیر معمول و همراه با اغراق و در عین حال مشکوک بود.
همه می دانیم که حکومت ایران و غرب طی سالهای گذشته در مورد مسایلی مانند حقوق بشر، انرژی هسته ای وغیره حداقل در سطح رسانه ای مشکلاتی داشته اند، حکومت ایران همواره غربی ها را به حمایت از جنبش های مخالف رژیم متهم می نماید و متقابلا غرب نیز ایران را به حمایت از طالبان والقاعده متهم می نماید.بدون اینکه بخواهیم در این مورد قضاوتی داشته باشیم و واقعا هم نمیدانیم که این رجزخوانی ها نشان از دشمنی واقعی دارد یا تنها یک جنگ زرگری است، اما این حق را داریم که در مورد نگاه دوگانه شان به مقوله حقوق بشر ومخصوصا یک عده از بشر به نام اهل سنت ایران وملت بلوچ ارزیابی خودمان را داشته باشیم
آنچه در این زمینه شک بر انگیز است محکوم کردن انفجار نیست بلکه بزرگنمایی وپوشش خبری فراوان آن وبی توجهی نسبت به علت اصلی وقوع آن است!!، چیزی که حکومت ایران را برای ادامه سیاستهای سرکوب گرانه و تبعیض آمیز در مورد اقلیتهای قومی ومذهبی تشویق نموده واین فرصت را در اختیار آنها قرار دهد تا در سایه این غوغا وهیاهو اقدام به تسویه حسابهای داخلی نموده ومنتقدین حاکمیت مخصوصا علمای اهل سنت را در موضع دفاعی قرار دهند.
غربیها به درستی دریافته اند که برخورد خشن حکومت ایران با مردم وادامه سیاست مشت آهنین رژیم ایران تنشهای سیاسی را در مناطق قومی ومذهبی افزایش داده و افراد بیشتری را جذب گروههای رادیکال نموده وهمزمان موجب انزوای رهبران معتدل و نمایندگان واقعی بلوچ و اهل سنت میگردد واینگونه آنها در همان باتلاقی که خود در عراق و افغانستان به آن گرفتارند ایران را هم گرفتار می کنند.
البته در این میان آنچه موجب حیرت می شود بی توجهی مسؤولان حکومت ایران به علل اصلی حوادث اخیر واصرار بر سیاست های غلط وتبعیض آمیز گذشته است.
شاید بتوان اینگونه توجیه کرد که برخی از مسؤولین بومی واستانی برای کسب منافع شان اجازه نمی دهند فرزندان این مرز وبوم در سرزمین مادری شان احساس شهروندی کرده وبا آرامش زندگی کنند وبه این منظور گزارشات غلطی به مرکز ارسال می کنند، اما آیا وقت آن نرسیده است که مسؤولان مملکت صدای انفجار تبعیض وظلم را بشنوند وبه این جماعت فاشیست اجازه موج سواری بیشتر ندهند؟!!
در اینکه تروریست محکوم است حرفی نیست و این نوع عملیات انتحاری واقعا از مصادیق تروریست کور است، اما آنچه سیاست گذاران و تحلیل گران ایران در کنار محکوم نمودنها باید به آن توجه میکردند، و نکردند، علل وعوامل اینگونه اقدامات وحشتناک است.
انفجار زاهدان در واقع انفجار عقده های تلمبار شده در اثر تبعیض بود.
این حادثه در واقع انفجار ظلم و بی عدالتی حاکم بر این منطقه بود .
شخصی که خود را در میان جمعی از هموطنانش منفجر کرد نیز یکی از قربانیان این انفجار است،
او نیز انسان بود، آنهم انسانی در سن دلپذیر جوانی که می توانست به جای پوشیدن جلیقه مرگ، پیام آور زندگی باشد وامید به زندگی را به همنوعانش هدیه کند،اما چه شد که فرشته مرگ شد؟!!
رهبران ایران که متواضعانه ترجیح میدهند به جای رییس از واژه مسؤول برای خود استفاده کنند، آیا به معنی واقعی این کلمه در مورداین فرد وافراد از ملت ایران مسؤول نیستند؟
برخی از جریانات سیاسی در ایران قطعا از جو بوجود آمده به دنبال این حادثه برای تحت فشار قرار دادن علماء ورهبران اهل سنت ومنصرف نمودنشان از پیگیری حقوق و مطالبات بحق این اقلیت استفاده خواهند کرد وشاید هم موفق شوند برای مدتی آنها را در موضع دفاعی قرار داده وخیال خود را از این بابت راحت کنند.
آنها قطعا در روزهای آینده طبق روال گذشته برای نشان دادن لیاقت وکفایت سیاسی خود افراد دیگری را دستگیر نموده و صحنه هایی از هنرمندی خود را با گرفتن اعترافات تلویزیونی به نمایش خواهند گذاشت و قطعا افراد بیشتری را شکنجه واعدام خواهند نمود تا بلکه پوششی بر شکست سیاستهایشان بگذارند. ،
اما مگر کشتن واعدام و ادامه سیاستهای تبعیض آمیز می تواند راهگشا باشد؟ وآیا مگر ایران در 30 سال گذشته کاری غیر از آن کرده است؟
اگر می شد با سرکوب واعدام بخشی از ملت را حذف نمود ویا آنها را از ادامه مطالبات حقوقشان بازداشت که تا حالا نشانی از اهل سنت وبلوچ در ایران نبود.
آیا می توان با کشتن انسان محروم، محرومیت را از بین برد؟!!
آیا وقت آن فرا نرسیده است که یک بررسی کارشناسانه درمورد گرایش جوانان به حمله انتحاری صورت گیرد؟
هرچند به دنبال این حادثه برخی از نهادهای رسمی در ایران به وجود نابرابری و محرومیت در این منطقه اعتراف کردند از جمله خبرگذاری رسمی دولتی فاش کرد بلوچستان بالاترین درصد بیکاری و از نظر شاخص امید به زندگی پایین ترین سطح کشور را دارد اما این تحلیل ها آنهم اگر منعکس کننده نگاه مسؤولان به این واقعیت تلخ باشد، نوشداروی بعد از مرگ سهراب است.
واقعیت آن است که کار از امید به زندگی گذشته است وبیماری بسیار فراتر از آن رفته است.
وقتی حتی وجود یک عالم درویش وغیرسیاسی آنهم در سن کهولت در یکی از روستاهای دورافتاده تحمل نمی شود و قاصد مرگ به سویش ارسال میگردد و مسجد ومدرسه دینی پیش چشم اساتید وطلاب جوان با خاک یکسان می شود ومصحف شریف زیرچرخ بلدوزرهای سپاه لگد مال می شود وتصاویر فلسطین را در اذهان تداعی می کند!!!! امیدی به زندگی باقی می ماند؟
وقتی تحصیل کردگان بومی پس از گذشتن از هفت خوان رستم بالاخره موفق به دریافت مدرک دانشگاهی می شوند اماحتی برای تدریس در دبستان روستای محل اقامتشان استخدام نمی شوند وبه جایشان افرادی غیر بومی به آنجا تبعید می شوند تا با عقده های خود فرزندان این منطقه را از مدرسه فراری دهند!!! امیدی به زندگی باقی می ماند؟
وقتی مردم از پزشکان وپرستاران که بایدحافظ جان مردم باشند، احساس امنیت ندارند وبه همین دلیل با وجود بیماری ونیاز به دارو از مراجعه به بیمارستانهای استان خودداری می کنند!!! بازهم می توان امید را به آنها تزریق کرد؟
وقتی جوانانی که به علت تبعیض حاکم بر نظام تحصیل عالی، از تحصیل در دانشگاههای داخل نا امید شده وراهی خارج می شوند اما گذرنامه هایشان مصادره می گردد!!!
وقتی دخترک 10ساله در اتومبیل خانواده اش توسط تک تیرندازان نیروی انتظامی هدف قرار می گیرد وخاطره تلخ دخترکان زنده به گور جاهلیت را در اذهان زنده می کند (اما وجدان مرده دولتمردان از آن احساس خجالت نمی کنند)!!!
وقتی یک مراسم مذهبی اهل سنت در شهری که اکثریت ساکنین آن را تشکیل می دهند بدون دلیل با انواع محدودیتها مواجه می شود اما در همان شهر سالانه دهها جلسه جورواجور با حمایت دولت وپوشش کامل رسانه ملی برگذار می شود!!!
وقتی ادارات ومراکز نظامی که هیچ!!!! حتی دانشگاههای استان از وجود دانشجویان بلوچ خالی است.!!!
وقتی بخش بزرگی از مردم بومی استان به بهانه مشکوک التابعیت بودن از همان حقوق حداقلی و تبعیض آمیز هم محروم می شوند!!!
وقتی محل کسب کار مردم تنگ دستی که خود از سالها خوشکسالی ورکود بازار رنج می برند هرازچندگاه به بهانه های مختلف توسط اراذل واوباش حکومتی به آتش کشیده می شود!!!
وقتی جوانان این استان در زندانهای جمهوری اسلام بدون برخورداری از حقوق زندانیان با شدیدترین انواع شکنجه مواجه وپس از مرگ دردناک، اجسادشان در بیابانهای اطراف شهر انداخته می شود!!!
وقتی پلیس ونیروی انتظامی که می بایست حضورشان احساس امنیت را با خود بیاورد، مظهر وحشت می شوند!!!و..... با وجود همه اینها آیا بازهم امیدی به زندگی باقی می ماند؟
آیا وقت آن فرا نرسیده است که در مورد سیاستهای غلط گذشته تجدید نظر صورت گیرد؟
آیا وقت آن فرا نرسیده است که به سخن ناصحان توجه شود؟
مولانا عبدالحمید امام جمعه زاهدان در خطبه های نماز جمعه ضمن محکوم نمودن این حادثه از دیدگاه شرع ،عقل وانسانیت، وبا اذعان به وجود مشکلات ونارسایی ها خطاب به همه توصیه به صبر وبردباری وحل ریشه ای این قبیل حوادث کردند ایشان همچنین راهکار خویش برای حل این معضل را اریه داده وسخن مکرر خویش مبنی بر مبارزه با علت به جای معلول را بار دیگر یادآور شدند، ایشان حتی سعی نکردند از جو به وجود آمده وتوجه جهانیان برای طرح مشکلات اهل سنت استفاده نموده وبا وجود اصرار رسانه های خارجی حتی در مورد محدودیتها ودخالت های بیجای عناصر تندروی نظام برای جلوگیری از اجرای مراسم علمی جشن فارغ التحصیلی وبرگرداندن مهمانان خارجی این اجلاس انتقاد کنند، بلکه سعی کردند دلسوزانه توجه همگان را به علل اصلی گرفتاری های کشور وراهکار حل آن جلب نمایند.
صدای دلسوزانه ای که متاسفانه تا کنون کمتر شنیده شده وراهکاری که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است اما امیدواریم در آینده وقبل از آنکه صدای وحشتناک ترور بار دیگر مسؤولین،تحلیلگران ورسانه ملی را از خواب غفلت بیدار کند وغبار نسیان را بار دیگر از چهره ی استان بزداید، شنیده شود.
هرچند بدبینی که بر اثر عملکرد چندسال گذشته دولتمردان بر فکر وذهنمان چیره شده و به آن عادت کرده ایم چنین نویدی نمی دهد.
ذهن بدبین ما پیش بینی می کند که سیاستهای گذشته بدون اندک تغیری ادامه پیدا کرده ومنفعت طلبی وتمامیت خواهی برخی از مسؤولین اجازه رفع تبعیض وگسترش عدالت نخواهد داد تا مگر روزی در جایی، بار دیگر یک انسان جان به لب رسیده دیگری با ترکاندن خود در میان جمعی بوی مرگ را به فضای کشور هدیه کرده و همزمان با بلند شدن صدای شیون وعزا در خانه ها نام استان ما را بار دیگر بر سر آنتن های خبری ببرد.
حتی می توان از این هم بدبین تر بود؛ از شعارها ورجز خوانی طرفین(تمامیت خواهان دولتی و تندروهای مخالف) چنین استنباط می شود که آنها نه تنها علاقه وتوجهی به سخن ناصحان وحل ریشه ای معضلات ندارند، بلکه اگر بتوانند سعی خواهند کرد که این ندای اعتدال واین سخن ناصح را که اتفاقا اکثریت اهل سنت ایران وملت بلوچ را نمایندگی ورهبری میکند منزوی نموده وحتی حذف فیزیکی نمایند تا میدان برای یکه تازی هایشان خالی شده وبا خیال راحتری منطقه را به آتش بکشند. ولکن در این میان سنت نا متغیر الهی وجود دارد.
ومکروا و مکرالله والله خیر الماکرین
والعاقبه للمتقین
نویسنده: همکار افتخاری سنی نیوز

هیچ نظری موجود نیست: